آمادگی دفاعی
| ||
(صدای پای آب) دو گروهان از گردان یا زهرا(س) به ما ملحق شد. با شوق به سمت آنها رفتم. حال خودم را نمیفهمیدم. باخوشحالی سراغ آب را گرفتم. گفتم: دبههای آب کجاست!؟ برادر نوروزی فرمانده گردان با تعجب گفت: دبه آب!؟ بعد ادامه داد: ما خودمان را هم به سختی تا اینجا رساندیم. قمقمه آب بچههای ما هم خالی شده! بعد مسیرش را عوض کرد و رفت سراغ بچههای گردان. باتعجب به او نگاه میکردم. خستگی این مدت روی دوشم نشسته بود. نشستم روی زمین. نگاهی به سنگر انداختم. بچههای مجروح همگی منتظر آب بودند. بیاختیار قطرات اشک از چشمم جاری شد. به یاد کربلا افتادم. در دل فقط میگفتم: یا حسین(ع) چقدر سخت بود اشتیاق اهل حرم! آنها که منتظر آب بودند. اما امیدشان ناامید شد! رفتم به سمت سنگر. همه مجروحین سراغ آب را میگرفتند. گفتم: دیگه حرف آب نزنید. آبی در کار نیست! نگاههای بهتزده و متعجب بچهها را فراموش نمیکنم. توان تحمل آن صحنهها را نداشتم. بیاختیار از سنگر بیرون آمدم. فرصتی برای حمله به دشمن نبود. گردان دیر رسیده بود. قبل از روشن شدن هوا تعدادی از مجروحین از منطقه تخلیه شدند. با تلاش برادر قربانی به هر مجروح به اندازه یک دَر قمقمه آب رسید! فاطمه محمدی ***
[ جمعه 92/2/13 ] [ 11:23 عصر ] [
دفاعیان ] [ نظرات
() ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |